رویای خیس
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم ، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشک های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو ، مگو ، که چرا رفت ، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده ی خموشی و ظلمت ، چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله ی آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
" فروغ فرخزاد "
مرا ببخش
مرا ببخش که تو را زیاد از حد دوست دارم
مرا ببخش که هر لحظه و هر ثانیه به یاد توام
مرا ببخش که تو را برای همیشه در کنارم می خواهم
مرا ببخش که جسارت گفتن کلمات رو ندارم
و با نگاه مبهم و بی معنایم
فکر خسته ی تو را می آزارم
و حرف دلم را
نگفته گذاشتم
و زمانی لب گشودم که دیر شده بود
و اشکهایم
گرفتارت کرد
مرا ببخش که در کنار تو بودن را
به سکوتی بی پایان تبدیل کردم
که تنهایی را به حضور من ترجیح دادی
مرا ببخش...
مرا ببخش
که از نبودنت
دیوانه می شوم
و هنگام بودنت
جز دلدادگی
چیزی نمی گویم
مرا ببخش
که به حضور دیگری حسادت می کنم
و تو را، روحت، جسمت، و خیالت را
خودخواهانه برای خودم می خواهم
مرا ببخش که همیشه برایت نگرانم
و آسایش را
از لحظه های شاد تو می گیرم
مرا ببخش
که همیشه دلتنگ توام
مرا ببخش
که در شبهای دلتنگی
تو را سخت می رنجانم
و قلب مهربان و عاشق تو را
با گریه های کودکانه ام
به درد می آورم
مرا ببخش
که عادت دیرینه ی تو را خواستن
مانع احساس همدردی ام شد
و روح بزرگ و آسمانی ات را
با کوهی از مشکلات
و شانه هایی سنگین از اندوه
تنها گذاشتم
و چیزی جز پریشانی برایت نداشتم
مرا ببخش
مرا ببخش که به قولم وفادار نماندم
مرا ببخش که حق دوستی را
آنگونه که شایسته ی تو بود
ادا نکردم
مرا ببخش
ولی این را بدان
همه چیز از عشق تو سرچشمه می گرفت
همه رنگ ها
با نگاه تو پر رنگ شد
از بهانه گیری ها و بغض هایم
تا گله ها و فریاد زدن هایم
همه و همه بخاطر دوست داشتن تو بود
دوستت دارم
بی انتها و بی مرز
ولی مرا ببخش...
و می دانم
که با قلب عاشق و سخاوتمندت
مرا خواهی بخشید
می دانم...
Power By:
LoxBlog.Com |